ساقی : ساقی از محبوب ترین چهره های شعری حافظ است.
درمصرع اول غزل ول حافظ ازساقی جام می میخواهد، زیرا خودراهمیشه مدیون
مهربانی ها و الطاف او میداند. محبوب حافظ خداست که همیشه در راه پر مخاطره
عشق که این راه در نظر اول آسان به نظر میرسد ولی دشواریهای زیادی دارد .
می مغان :شرابی است که زرتشتیان تهیه می کردند و حافظ با کنایه می گوید که
با خوردن آن خراب شده است .منظور از می برای حافظ آ تش عشق الهی است
که به جانش افتاده است و این آ تش بنیان خود پرستی او را ویران کرده است .
کاشانه :اشاره به دل است و آتشی که در کاشانه است ، همان سوز دل است .
کشتی نوح :حافظ اشاره می کند که با این کشتی می تواند از سختی ها به سلامت
بگذرد، در حقیقت چیزی که حافظ را به سر منزل مقصود میرساند و او را از فراز
و نشیب ها میگذراند ، یاد یار و محبوب است .در گذشته گاهی جام می را به شکل
زورقی میساختند و گاه منظور حافظ جام کشتی مانند شرابی است ، که او را از غم
رها میکند ، و این می همان یاد آرامش بخش محبوب است .
آتش طور : این کلام اشاره به داستان حضرت موسی (ع) دارد که درراه مصر،
همراه همسرش ، صفورا در شبی تاریک به دنبال آتشی برای گرم شدن بود .
حضرت موسی (ع) در دامنه کوه درختی دید که فروزان است . او فکر کرد
آتش است ، جلوتر رفت و دید این نور الهی است نه نار و ندای الهی را شنید
و به پیامبری مبعوث شد.
حافظ در این بیت تمنای این نور الهی را دارد تا راه هدایت بیابد .
سلامت :حافظ گفته است : " گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست " سلامت
در این جا به معنای فکر و اندیشه است . محبوب حافظ او را سرزنش میکند که
درست اندیشی اش را به واسطه توجه به زیور های این دنیا از دست داده است
و توجه به دنیا و غافل شدن جزء پشیمانی حاصل دیگری ندارد .
رخ یار: منظور همان جلوه جمال الهی است که باشکوه و بسیار زیبا است و از
زیبایی حافظ را خیره کرده است و با آتش عشقی که در دل دارد ، او فقط خیره به
چهره یار است و دنیا برایش ارزشی ندارد .
جان آگه : دل بیداری است که لحظه ای خدای خود یا همان محبوبش را فراموش
نمی کند و این یاد را با جان خود درآمیخته است .
چار تکبیر :اشاره به نماز میت و وداع با آن است .منظور حافظ جدایی از ماسوا
و دل به معشوق سپردن است .
رباط : به معنای کاروانسرا است . دنیا مثل کاروانسرایی است که فقط دو در برای
ورود و خروج دارد (کنایه از تولد و مرگ ) و همه افراد چه دارا و جه فقیر باید این
مسیر را طی کنند و این کاروان سرا را روزی ترک کند .
شمع دل: اشاره به نور الهی است که جان حافظ را روشن می کند و این روشنایی با
سوختن همراه است .این نور نور ایمان حقیقی است و هر که هر لحظه اش با یاد خدا
همراه باشد ، این نوردر وجودش پرتو افشانی می کند .
غالیه و وسمه : غالیه رنگ سیاه خوشبویی است مرکب از مشک وعنبرکه موی را با
آن خضاب می کنند و وسمه گیاهی است که برای سیاه کردن ابرو از آن استفاده می کنند .
حافظ تمام زیبایی ها را پرتویی از جمال الهی می داند والا به تنهایی شکوهی ندارند .
نقش مهر : ایمان راستین حافظ است که با وجود اشک و زاری فراوان
( که به قول خودش از طوفان نوح هم شدیدتر است ) از دل و جانش پاک نمی شود
و اصلا زدودنی نیست .
دل شکسته : اشاره به این حدیث نبوی است که خدا در دل شکسته دلان است .
غیار: به معنای بیگانه و نا آشنا است .
معشوق عیان می گذرد بر تو ولیکن
اغیار همی بیند از آن بسته نقابست
خدای متعال همیشه عیان است ولی کسانی که ایمان واقعی ندارند و چشم دلشان
بینا نیست ، جلوه های او را در نمی یابد و بیگانه می شمارد ، گویا جلوه های
الهی برای انان در نقاب و پوشش است . همان طور که سعدی گفته است :
" حق عیان است ولی طایفه ای بی بصرند ."
احرام : جامه ای سپید برای اداء مناسک حج است .
در مصرع " احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست "منظور کسی است که بدون پاکی
و آلایش دل ، امید پذیرفته شدن در درگاه الهی را دارد . عشق الهی درونی است و با
تظاهر نمی توان به آن رسید .
ناوک:تیر کوچک است. حافظ همه چیز را حتی سختی ها را عنایتی از جانب دوست
می داند که چون تیری بر جانش می نشیند و حافظ درد و سختی آن را چون از جانب
خداوند است با اشتیاق می پذیرد .
تماشا: حافظ عقیده دارد خلوت گزیدگان که مصاحبت محبوب را برگزیده اند، نیازی به
سیر و تفرج ندارندچون مقیم کوی دوست هستند و به مرتبه ای رسیده اند که از این
گونه تفرجات بسیار برتر است و دیده آنان به جهانی برتر بینا شده است .
رواق منظر چشم : منظور مردمک دیده است . او از محبوبش می خواهد قدم بر
دیدهاش بگذارد ، چون مشتاق دیدار او است و از او می خواهد دیده ای خدا جو
به او عطا کند واو را به منزله بنده ای کوچک بپذیرد .
هشت خلد : مراتب و درجات بهشت است و حافظ می گوید کسی که بنده حقیقی است
نیازی به بهشت ندارد و عاشقی و بندگی خداوند از هر چیزی برای او برتر است .
خرقه : خرقه در لغت به معنی پاره یا قطعه ای از جامه است و در اصطلاح
صوفیه جامه ای پشمین است که از تکه های پارچه های مختلف دوخته شده
است واغلب به رنگ کبود است و از نظر حافظ نشان تظاهر است و خرقه سالوس
ریاکاران است ، حافظ از فریب انسانهای به ظاهر پاک و زاهد شکایت دارد و به
دنبال پیرمغان است همان راهنمایی که او سرفرود میاورد و راهنمای وهدایت
می خواهد . هدایتگر او پروردگار و کلام الهی اوست که حافظ آن را به چهارده
روایت حفظ کرده است .
خال هندو: در این اشعار مراد از هندی رنگ سیاه است ، زیرا غلامان هندی اغلب
سیاه پوست بودند و در اشعار حافظ برای تشبیه زلف و خال به کاررفته است.حافظ
خال را از دو منظر سیاه میدانسته است : یکی از نظر رنگ و دیگری به معنای غلام .
حافظ حاضر است در برابر یک توجه محبوب (در حد یک نقطه)هرآ نچه هست را فدا
کند و غلام او شود .
باد شرطه : باد موافقی است که مساعد کشتیرانی است . حافظ اشاره کرده کشتی
شکستگانیم ( البته در بعضی از کتاب ها آمده " کشتی نشستگانیم " ) او از این باد
موافق مدد خواسته اورا به مقصودش برساند. او متمنی است که با کمک این باد موافق
زود تر به مقصودش برسد .
صبا : نسیمی است که در وقت طلوع خوشید از مشرق می وزد . نسیمی که عاشقان با
آن راز دل می گویند و در اصطلاح عبدالرزاق کاشی صبا نفحات رحمانیه است که از
جهت مشرق روحانیات می آید . صبا نقش های زیادی در دیوان حافظ دارد و قاصدی
خوش خبر میان عاشق و معشوق است .باد صبا آهسته می وزد و با پراکندن عطروجود
یار نمی گذارد حافظ لحظه ای از او دور بماند و حافظ ازاو می خواهد سرشکستگی اش
را به محبوبش برساند .به نوعی حافظ هر خدا را ناظر بر وجود خویش و در ارتباط با
او میبیند .
عنقا : عنقا همان سیمرغ است . پرنده ای که زال پدر رستم را پروریده است .حافظ از
سیمرغ گاه به معنای چیزی موهوم مثل کیمیا و گاه از منظر عرفانی به موجودی برترو
عقل کل اشاره کرده است . در اشعار عطار مراد از عنقا ذات الهی است .
حافظ شکار سیمرغ را کاری غیر ممکن می داند ، کاری که با گستراندن دام و مکر و
حیله میسر نمی شود . رسیدن به ذات الهی نیز یک باره میسر نیست . باید در راه سیر
و سلوک مراتبی را طی کرد و به تدریج با زلالی دل میسر نمی شود .
صنوبر خرام : به معنای رشید است . حافظ میگوید جلوه همه زیبا رویان در برابرشکوه
و زیبای وعظمت حق تعالی هیچ است و برتر از همه جلوه های مادی است . دل سپردن
به ذات اقدس الهی و دیدن پرتویی از نور او همه زیبایی های این دنیا را در نظر او
بی فروغ می کند .
عتاب : از نظر لغوی خشم و ملامت است .
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
حافظ ملامت پروردگار را و دوری از او را نابودی خویش میداند ، هر چند که شاید در
ظاهر این طور نباشد . او نمی خواهد لحظه ای از خدای خود دور شود .
شوخ : به معنای دلیر و بی باک است . او خم ابروی یار را به کشیدن زه کمان و پرتاب
تیر تشبیه کرده است .حافظ توجهات الهی را چون تیری می داند که بر جان حافظ می نشیند
و او را دگرگون میکند .
میکده :از نگاه حافظ میکده مکانی برای گفتگو با خداوند است ، جایی برا ی روشن شدن از نور الهی و براورده شدن حاجت که رسیدن به مقصود اســت.
محتسب : این کلمه به معنای نهی کننده در امور شرعی است و اشاره به امیر مبارزالدین پدر شاه شجاع دارد ، که در دوره او مردم از ترس و هیبتش دینداری می کردند .
شب قدر: شب وصال است .از دید سالکان شبی است که سالک در آن تجلی و معرفتی خاص می یابد.
طمع خام:امیدی غیر ممکن و تمنایی بی مورد .
هوادار :به دو معناست :یکی ـن که صبا پیک عاشقان است و دیگری به معنای دارنده هوا که شامل صبا و هوا و نسیم می شود و حافظ به هر دو مورد اشاره دارد . پاکی نسیم همانند زلالی عاشقان است .
فتوادادن : رای دادن به حکم شرعی است . حافظ اشاره می کند که نوشیدن شراب ناروا است ولی از تجاوز به حقوق دیگران بهتر است ، که گناه باده خواری با توبه حقیقی پاک میشود ولی تجاوز به حقوق دیگران ، دینی بسیار دارد .
جریده رفتن :سبکبار رفتن که منظور رها کردن همه تعلقات دنیایی است .
تنگی گذرگاه عافیت :اشاره به کوتاهی عمر است .
ننگ رسوایی :(به سبب عشق ) برای حافظ این رسوایی اعتبار از عاشق پیشگی و شیدایی است .
کوی میکده :معانی مختلف این کلمه :
الف- مجلس انس دوستان ب- قلب مرشد کامل ج – قدم در راه مناجات
هر سالکی که راه کوی میکده را بیابد ،به بهترین راه رسیده است و اگر به
اندیشه باطل در سر دارد .
پرتو می : نوررالهی که در پس روشنایی آن میتوان به اسرار خلقت پی برد
نوری که چشم حقیقت بین را بینا میکند .
مایه محتشمی :سبب شوکت و سیر مقامات عالیه در خدمت سالکان است و محضر آنها چون بهشت جاوید است .
سزای خویشتن :پاداش و جزای اعمال است .حافظ حتی عتاب معشوق را با جان می پذیرد ، چون خود را مستوجب آن می داند .
ساربان : قافله سالار یا همان انسان است ، مسافری است در راه زندگی و حافظ از او می خواهد که مهیا شود و از این راه که به کوی یار می رسد برود که بهترین راه است .
زهد فروشان گران جان :زهد فروش به معنای ریاکار است و گران جان کسی است که معاشرت با او ناخوشایند است ، زیرا لطافت و سبکی روح ندارد .
روز الست :این کلمه از قران برگرفته شده است ( اعراف / 171) و حافظ به تقدیر معتقد است .
در مصرع اول بیت بعد نیز همین موضوع را مطرح کرده است :
"آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم "
گشایش کار :اشاره ای از جانب معشوق برای قتح بابی در کار حافظ است .
قصر امل : بنای رفیعی که بر بنیان آرزو ساخته شده است و بسیار سست است .
عروس هزار داماد :کنایه از یاری بسیار بیوفا است .دنیا به هیچ کس وفا نکرده است .
بی مهر رخت : منظور روشنایی و گشایشی است که حافظ از محبوب خود می خواهد تا شب های تاریک زندگی اش روشن شود و راه هدایت بیابد .
فقیر : از دید حافظ فقیر کسی است که فقط نیازش به خداوند است ، کسی که اتحاد قطره با دریا را می جوید که نهایت سیر و مرتبت عارفان است .
نظرات شما عزیزان:

پاسخ:من اعتقاد به حضرت زینب (س) دارم ولی بدون این خواست خدا است که اتفاقی برای کسی بیوفته یا نه به فرستان به 20 نفر و معجزه ام دست خدا است نه بنده ها و انجام دادن کاری که شما خواستید
.gif)
اگه مایل بودی سری به وبسایتم بزن خوشحال میشم نظرتون رو بدونم.
باتشکر مدیر وبسایت قصرکــــــــــــــاغذی:
محمدرضاصادقی نژاد